جدول جو
جدول جو

معنی سمن رو - جستجوی لغت در جدول جو

سمن رو
(دخترانه)
سمن چهره
تصویری از سمن رو
تصویر سمن رو
فرهنگ نامهای ایرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سمن رخ
تصویر سمن رخ
(دخترانه)
سمن چهره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سمن بو
تصویر سمن بو
معطر، خوشبو مانند یاسمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمن گل
تصویر سمن گل
(دخترانه)
گل یاسمن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سمن بر
تصویر سمن بر
(دخترانه)
آنکه اندامی سفید و لطیف چون سمن دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آسان رو
تصویر آسان رو
آسانسور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صنم رو
تصویر صنم رو
(دخترانه)
صنم (عربی) + دخت (فارسی) آنکه دارای صورت زیبا و دلبرانه است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سپس رو
تصویر سپس رو
از پس رو تابع تالی پیرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخن رس
تصویر سخن رس
زیرک، با ادراک و با فراست، زود فهم
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری از رده ذوحیاتین دمدار که خود تیره خاصی را به وجود آورده است. این جانور دارای قدی متوسط (حد اکثر 25 سانتی متر) و پوستی تیره رنگ با لکه های زرد تند میباشد. محل زندگی سمندر در اماکن نمناک تاریک و غارها و تغذیه وی از حشرات و کرمهاست. بدنش نسبتا فربه است و بدنی استوانه یی شکل ختم میشود. حیوانی است بی آزار ولی ماده ای لزج از پوست وی ترشح میشود که سوزاننده است سالامندرا سالا ماندر. توضیح گفته اند وی در آتش نمیسوزد و آن اغراق آمیز است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمن بر
تصویر سمن بر
بدنی لطیف و سفید و خوشبو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگ رو
تصویر سنگ رو
گستاخ، بی شرم، بی حیا، سخت رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبک رو
تصویر سبک رو
تندرو، چابک، سبک رفتار، سبک پا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سخت رو
تصویر سخت رو
پررو، گستاخ، بی شرم
اخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، متربّد، ترش روی، بداغر، عبوس، زوش، تندرو، عبّاس، ترش رو، روترش، عابس، اخم رو، دژبرو، تیموک، بداخم، گره پیشانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سمن بر
تصویر سمن بر
کسی که بدنی لطیف، سفید و خوشبو دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سمندور
تصویر سمندور
سمندر، جانوری با دم بلند و دست و پای کوتاه شبیه مارمولک که در آب و خشکی زندگی می کند و در مکان های تاریک و مرطوب به سر می برد،
جانوری افسانه ای که درون آتش زندگی می کند، اسمندر، سامندر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپس رو
تصویر سپس رو
((س پَ. رَ))
تابع، پیرو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سخت رو
تصویر سخت رو
ترشرو، بداخم، زشت، گستاخ، بی شرم
فرهنگ فارسی معین
کسی که از طرف مؤسسه یا گروهی دربارۀ کارها و درخواست های آن سخن بگوید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپس رو
تصویر سپس رو
پیرو، پس رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبک رو
تصویر سبک رو
پررو، بی شرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرخ رو
تصویر سرخ رو
کسی که چهرۀ گلگون دارد، مقابل زردرو، کنایه از شاد، خوشحال، خوشدل، پیروز، کنایه از شرمنده و شرمسار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دشمن رو
تصویر دشمن رو
به صورت دشمن مانند دشمن، کنایه از کسی که مردم از دیدن او نفرت داشته باشند
فرهنگ فارسی عمید
раскрасневшийся
دیکشنری فارسی به روسی
почервонілий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
लालिमा युक्त
دیکشنری فارسی به هندی